سلام عشق عمه

الان که برات مینویسم واسه خودت مردی شدی 5 ماهت داره تموم میشه.

داری میری توی 6 ماه عزیز دل عمه.

دیشب که اومده بودی پیشمون و از پهلو گرفتمت و داشتی تاتی میرفتی

اونم با چه ذوقی (فدات بشم من )یاد اون روزایی افتادم که

توی راه بودی و ما هر روز و هر روز کارمون نگاه به تقویم و روز شماری واسه اومدنت بود

دیشب چهار زانو نشسته بودم و تو توی بغلم بودی و داشتی با سیبی که توی دستام جلوت نگه داشتم کلنجار میرفتی

(داشتی سعی میکردی با اون دستای کوشولو و خوشمزه ات سیب رو نگه داری توی دستات)

بابایی عمیق نگات کرد فکر کنم فکر کنم رفت به 6 ماه پیش که پر از استرس بود و

منتظر قدومت بودیم چون از ته دلش خدا رو شکر کرد

چقدر خدا بزرگه آقا سید محمد حسین ،دارم فکر میکنم به این 6 ماه که مثل برق و باد گذشت

به تو که انگار همین دیروز بود که توی تخت نوزادی خودت کنار تخت مامان زهرا مثل ی فرشته کوشولو خوابیده بودی

انگار همین دیروز بود یادته محمد حسین که گفتم محمد حسین یار امام زمانه و همون لحظه خندیدی و دست راستتو باز کردی انگار داشتی لبیک میدادی

قربونت برم،چقدر چهره ات تغییر کرد توی این 6 ماه.

http://upload7.ir/imgs/2014-09/12741193190234926828.jpg

همه ی عکسات که با دوربین خودم ازت گرفتم توی لب تاب باباییه

ان شاء الله این دفعه اومدم خونتون عکسارو از بابای میگیرم

ی سیر از ی روزگیت تا 6 ماهگیتو توی وبلاگت میزارم.بوس بوس

راستی عمه جون من ی عذر خواهی بهت بده کارم بخاطر تاخیر 6ماهه ام

چون کامپیوترم خراب شده بود باید ویندوزشو عوض کنم

دیشب داشتیم با مامانی صحبت میکردیم بهش گفتم 6ماهه نتونستم به وبلاگت سر بزنم واقعا شرمندتم عشقم

ولی دیگه حتی کامپیوترمم بسوزه هم تمام سعیمو میکنم وبلاگتو زود به زود یروز کنم ان شاء الله.

راستی جیگرطلای عمه قراره علی اصغرت کنیم

اون ساعت های پر استرس که پشت در اتاق عمل بودیم

هر لحظه خبرهای استرس زا می آوردن  یاد حضرت علی اصغر افتادم و با گریه قسمش دادم

اگه تو و مامانی سالم از اون در بیایین بیرون روز عاشورا علی اصغر درستت کنیم برای تعزیه خوانی

قربونت برم عمه جونم حضرت علی اصغر حافظ و همراهت

خدا رو شکر واسه همه چی

دوست دارم به اندازه ی عطر گل یاس،

فدای اون ذوق کردنات بشم.فدای اون خجالت کشیدنات بشم.فدای اون نگاهت بشم.

دیشب که اومدی پیشمون خوابت میومدبرات مداحی امام حسین(ع) رو گذاشتم

و بغلت کردم سرتو گذاشتی روی شونه ام و آروم خوابیدی.

فدای اون معصومیتت بشم که وقتی خوابی بیش از اندازه میشه

و آدم دلش میخواد همون لحظه واست جون بده.بوس


نوشته شده در سه شنبه 93/7/29ساعت 4:24 عصر توسط یوسفی | نظرات ()
مدیر